خب یه روز که من خواب بودم سر صبح گوشیم خاموش بود روشنش کردم دیدم مامان جوجه زنگ زده بهش زنگ زدم و گفت داریم میایم اونجا و دل جوجه برات تنگ شده گفتم باشه قدمتون رو چشم مثل فشنگ افتادم به جون خونه
اشتراک گذاری در تلگرام
نمی دونم چمونه همیشه از روز اول همو مرور میکنیم
اشتراک گذاری در تلگرام
خب خب خب دیروز سر کلاس دیدم برام اس ام اس اومد دانشجو گرامی راس ساعت ۱۶ امروز کلاس ژنتیک توسط دکتر فلان. ورود با لینک
اشتراک گذاری در تلگرام
ینی من موندم اون آموزش و پرورش در به در سه ماه تابستون چه غلطی میکرده
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت